ترجمه | بابــــــــــــــِـــــــــــــــــل
آلاچیق. داستانی از ریموند کارور. ترجمه: مسعود حقیقت ثابت. صبح روی شکمم تیچرز میریزد و لیسش میزند و بعدازظهر میخواهد خودش را از پنجره به بیرون پرت کند. بهش میگویم: «هالی ، این وضع نمیتونه ادامه پیدا کنه.